نچاق

حرفایی برای نوشتن

نچاق

حرفایی برای نوشتن

خبر آمد،خبری در راهست

سال ۹۱ بود تابستان ,  که لیلا مسئول بخش اورژانس روان پزشکی  بیمارستان گفت تو چته ؟چرا اینقدر سرخ شده ای؟گفتم چیزی ام نیست گفت خاک تو سرت فشارخونت رفته بالا .چهره ات بر افروخته است .اون وقت میگی چیزی ام نیست؟نشان به آن نشان،الان ، از  ده سال هم گذشته و من هنوز زنده خدمت شما وایستاده ام.

خلاصه اون رپز ،لیلا زنگ زد دکتر قلب بیمارستان شون و گفت میخوام دوستم را بیارم ببینیش.دکتر بعد از ویزیت برام نوشت عکس از سینه و قفسه صدری.سونوگرافی کبد و طحال و آزماش خون.از اون وقت تا حالا گاهی میرم دکتر و گاهی هم پشت گوش میندازم.

تا حالا یه بار دو سال پیش آنژیو قلب شده ام و سی چهل تاهم  آزمایش خون داده ام .جواب آزمایش ها میگن کروموزوم هات یه چند تاشون عیب و ایراد پیدا کرده‌اند،  در نتیجه مغز استخوانت را به اشتباه انداخته ، اونجا هی گلبول قرمز تولید میشه و نارس ،نارس تو خون رها میشه.اما اکسیژن کافی به سلولای بدنت نمی رسد سیستمت درهم و بر هم شده و الکی ،الکی زنده هستی.حرص نخور.عصبانی نشو،استرس متحمل نشو،تو هر کاری سرک نکش وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی.

دیگه حق ندارم غصه بخورم که پسرم دور از من در تهران در چه حالی به سر می بره.دیگه اجازه ندارم غصه بخورم نوه ام مدرسه رفتن را دوست نداره .دیگه حق ندارم غصه بخورم داداش بزرگم کبدش نارسا شده و تحت درمان.  دیگه نباید ناراحتی کنم داداش کوچکترم مبتلا به سیروز کبد شده و در نوبت پیوند کبد قرار گرفته .واون یکی برادرم که همسرش ام.اس داره،دخترش هم دچار شخصیت مرزی شده و...

اه

پس به چه درد میخوره زنده بودنم؟


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 25 آبان 1401 ساعت 16:47 http://badeyedel.blogsky.com

اوه متاسفم
ان شاالله سلامتی باز گردد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد