نچاق

حرفایی برای نوشتن

نچاق

حرفایی برای نوشتن

برای نهادن، چه سنگ و چه زر

وقتی ازش استفاده نکنی؛ دیگه چه اهمیتی داره جنسش چی باشه.

سالها مطالعه کرده ای ولی نمی تونی بگی چی درسته چی غلط و‌چطوری بگی.

شیر بی یال و دم واشکم ،که دید؟


به من میگن

 اینو بنویس

اینو نه

اینجوری نه

اون جوری

نه نه نشد

دوباره

آهسته آهسته

با احتیاط

خب حالا شد

ولی تا نگا میکنم می بینم اصلا این که میبینم اونی نیست که میخواستم بگم .

قهر میکنم

نوشته ام را پاره میکنم می اندازم تو زباله دان

و از نوشتن منصرف میشم

اگر نتونم آزادانه بنویسم نمی نویسم

علی به هر شکل بود رفت مدرسه

همه نگرانی ام و دغدغه ام علی شده که در سن نه سالگی مدرسه کلاس چهارم نمی رود میخواد همون جور آنلاین درس بخونه.

هر کسی دغدغه ای داره.مامانش گفت دارم براش غذای مورد علاقه اش را می پزم شاید دلگرم شود

غذاهایی بخوریم که سالم باشند مبادا...

عزیز نازنین ,ماهی خورده ,سرخ شده, ولی به حال اش مفید نبوده است.

زینت میگه: خیلی وقت بوده به تغذیه اش اهمیت نمی داده ,باگرسنگی خودش را آزار می داده است.

عروس شون برای خانواده اش غذا درست می کرده ؛بر می داشته می برده است.

عروس شان, با مادر شوهرش ,بد بوده است.ودوستش نداشته است .او فرزندان اش را ,از نزدیک شدن به مادر بزرگ ،مانع می شده.پسر پیرزن برایش روغن محلی سفارش داده بوده است و خودش هم از آن نوع روغن خورده و چربی خون اش بالا رفته و سکته کرده وفوت  کرده است.

پیرزن از غم دوری سه فرزند و چهار نوه  اش بی میل به غذا شده بوده است.

عمر او کوتاه شد.

حیف از آنهمه هنر در تهیه کوکو سبزی و آش رشته و دلمه و کوفته. دستانی که به زیر خروارها خاک پنهان شدند.

پیرزنی که در جوانی  ده فرزند به دنیا آورد ه بود و هرگز خیر و خوشی ندیده بود.

پسرش در سال ۴۱ دنیا امده بود و مقدمات سفرش به آمریکا را فراهم کرده بود.

از نظر فرزندان اش ۸۶ سال عمر برایش کافی بوده است.

دلم می سوزد که مراقبش نبودم ،مبادا عمرش به پایان برسد.

دکتر مصطفی حکمت قبول کرد در همین شرایط برایش باطری پیس میکر عوض کند.پیرزن در رنج بود.ریه اش آب آورده بود .دهلیز هاب  قلب بزرگ شده بود کلیه ها آسیب دیده بود به دلیل قند خون بالا و ناتوانی قلب در خون رسانی به کلیه ها.

بگذار تا بگریم


کمک

جمعه پیش اثاث کشی پسرم بود ما هم به آنجا رفتیم کمک کنیم ولی ...

ناهار شوید پلو بردم با ترشی موسیر و ماست وموسیر.

نی نی کوچولو را قرار شد از دست وپا  ،دور نگه داریم.علی هم این وسط بازی با پسر دایی هاش رامغتنم شمرد.همه مث مور و ملخ بار می آوردند.

تا عصر چیدمان منزل صورت گرفت.